ماجرا از آن جا شروع شد که من باید تصمیم میگرفتم !
احتمالا شنیده اید که میگویند کنکور انتخاب سرنوشت است و خلاصه از این دست صحبت ها ..
حالا نتایج کنکور لعنتی آمده بود و ماهی ِ چیزی ازش نمانده از استرس نتایج و گریه زاری های بی سابقه ، باید انتخاب می کرد!
"رشت"
خب برای منی که به واسطه ماهی بودنم طبیعتا عاشق دریا هستم و همچنین عاشق رشت و سرسبزی اش و گیلان و گیلکی (نشون به این نشون که توی گوشیم آهنگ گیلکی زیاد دارم) و مهم تر از همه ، کلی دوست رشتی دارم .. رشت وااااقعااا عالی بود .. !
آن قدر که باورم نمیشد ..
گزینه دوم ..
"پرستاری"
شغلی خوب .. در فضای بیمارستان وو دارای موقعیت کاری مناسب و خلاصه دیگر مزایا ..
رشت برای حالایم عالی بود و آینده را نمیدانم .. پرستاری برای آینده ام بهتر بود و حالا را نمیدانم ..
و اینگونه بود که من آینده نگری خودم را به اثبات رساندم ..
.
.
.
.
خلاصه این ها را گفتم ، که آخرش بگویم:
"خدایا؟ میشود لدفن کاری کنی هیچ وقت پشیمان نشوم از انتخابم؟لدفن؟"
+اون رفیقم که شمال قبول شده و فرت ُ فرت از دریا و شمال و فلان و بهمان عکس میذاره رو کجا دلم بذارم آخه؟ :))